چرایی پیدایش حادثهی عاشورا
(در بخش پیدایش حادثهی عاشورا، چرایی رخداد حادثه مهم است. اتفاقی که افتاده است، در صدر اسلام است. من یک وقت گفتم که جا دارد اگر ملت اسلام فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر صلیاللهعلیهواله کار کشور اسلامی به جایی رسیده باشد که همین مردم مسلمان، از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالمشان، قاضی شان و قاری شان در کوفه و کربلا جمع بشوند و جگر گوشهی همین پیغمبر(ص) را با ان وضع فجیع به خاک و خون بکشند!؟ ادم باید به فکر فرو برود که چرا این طور شد؟ از انجا که انقلاب اسلامی ایران را در همهی مراحل الگو گرفته از نهضت حسینی میدانند انگیزهی طرح این سوال را یک درس عملی معرفی مینماید: (من میگویم چه شد که کار به اینجا رسید؟ چرا امت اسلامی که ان قدر نسبت به جزییات احکام اسلامی و ایات قرانی دقت داشت، در یک چنین قضیهی واضحی، این قدر دچار غفلت و سستی و سهلانگاری بشود که چنین فاجعهای به وجود بیاید؟
این مساله انسان را نگران میکند. مگر ما از جامعهی زمان پیغمبر و امیرالمومنین قرصتر و محکمتریم؟ چه کار کنیم که ان طور نشود؟) در عبرتهای عاشورا سخن از ارتجاع جامعه است، سخن از انحرافی است که هدف بعثت را از میان میبرد، سخن از سرنوشتی است که به سراغ همهی ادیان گذشته و پیامبران امد و کتاب انها را تحریف و ایین انها را بیخاصیت و بلکه در جهت اهداف دشمنان نبوت قرار داد. سخن از خطری است که قران از ان چنین یاد میکند: محمد صلیاللهعلیهواله نیست مگر رسول و پیامبری. پیش از او نیز پیامبرانی بودند. ایا اگر او درگذشت یا شهید شد شما به عقب برگشته و به جاهلیت خود رجوع میکنید؟ هر که از مسیر برگردد به خدا ضرر نخواهد رسانید. خداوند جزای نیک به شاکران عطا خواهد کرد.سخن از سقوط ارزشهاست، سخن از گردابی است که همه چیز را به کام خود فرو میبرد و فرزندان راستین انقلاب را به قتلگاه میبرد. گرچه سبط پیامبر و سید شباب اهل جنت باشد. رهبر معظم انقلاب میفرماید: (حالا عبرت کجاست؟ عبرت این جاست که چه کار کنیم جامعه ان گونه نشود. ما باید بفهمیم که انجا چه شد که جامعه به اینجا رسید.)
تغییرات در خواص جامعه
در جستجوی ریشهی ارتجاع جامعه و ماجراهای بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهواله و ضعف تدریجی جامعهی اسلامی، بار مسوولیت این گناه نابخشودنی را بردوش ان دسته از نخبگان طرفدار حق و فرزندان انقلاب مییابند که در پی کسب امتیازات دنیوی برامدهاند و در لغزشگاه دنیاطلبی، شهوتپرستی، مقام خواهی و مظاهر زندگی دنیا و مادیات لغزیدهاند و سادهلوحان نااگاه را نیز به دنبال خود کشاندهاند: (وقتی خواص طرفدار حق در یک جامعه ـ با اکثریت قاطعشان ـ انچنان میشوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا میکند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنهاماندن، حاضر میشوند حاکمیت باطل را قبول بکنند و در مقابل باطل نمیایستند و از حق طرفداری نمیکنند و جانشان را به خطر نمیاندازند ـ وقتی این طور شد ـ اولش با شهادت حسین بن علی با ان وضع اغار میشود، اخرش هم به بنیامیه و شاخهی مروانی و بعد بنی عباس و بعد از بنی عباس هم، سلسلهی سلاطین در دنیای اسلام تا امروز میرسد.)
منشا انحراف جامعه، انحراف و سقوط گروه اندک اما تاثیرگذاری است که خواص نامیده میشوند. در معرفی چهرهی خواص که همان برگزیدگان و نقش افرینان هستند چنین میفرمایند: (خواص کسانی هستند که از روی فکر و فهمیدگی و اگاهی تصمیمگیری میکنند، یک راهی را میشناسند و دنبال ان راه حرکت میکنند. وقتی عملی انجام میدهند، موضعگیری میکنند، راهی را انتخاب میکنند، از روی فکر و تحلیل است، میفهمند و تصمیم میگیرند و عمل میکنند.) دگردیسی فکری در عوام و چهرهی عوام، که پیروند و در پی انحراف نخبگان و خواص، انها نیز به انحراف کشیده میشوند را چنین معرفی مینمایند: (عوام کسانی هستند که وقتی جو به یکی سمتی میرود اینها هم میروند، تحلیل ندارند. یک وقت مردم میگویند زنده باد، این هم نگاه میکند و میگوید زنده باد، یک وقتی مردم میگویند مرده باد. اینها دنبال این نیستند که ببینند چه راهی درست است، چه حرکتی صحیح است، بفهمند، بسنجند، تحلیل کنند، درک کنند.)
نقش خواص در پیدایش حادثهی کربلا
در تاریخ اسلام بدترین شکل عملکرد خواص را در حادثهی عاشورا مشاهده میکنیم. انها پس از مرگ معاویه، با علم به اینکه یزید لیاقت رهبری جامعهی اسلامی را ندارد، از امام حسین علیهالسلام برای بیعت دعوت کردند به کوفه بیاید تا در رکاب ان حضرت با یزیدیان نبرد کنند. در مرحله نخست به کمک انها گروه زیادی از مردم کوفه با نمایندهی ان حضرت، مسلم بن عقیل، بیعت کردند. اما در پی توطیههای بنیامیه و احساس خطر از جانب شام و ترس و وحشتی که عبیدالله زیاد به وجود اورد، صحنه را ترک کردند. رهبر معظم انقلاب در توضیح گوشهای از عملکرد خواص در این برههی حساس از تاریخ اسلام چنین میفرماید: (خوب، چرا چنین شد؟! من که نگاه میکنم، میبینم خواص مقصرند! همین خواص طرفدار حق مقصرند! بعضی از این خواص طرفدار حق، در نهایت بدی عمل کردند! مثل شریح قاضی! شریح که جزو بنیامیه نبود. کسی بود که میفهمید حق باکیست! میفهمید اوضاع از چه قرار است! وقتی هانی بن عروه را به زندان انداختند و سر و رویش را مجروح کردند، سربازان و افراد قبیلهاش اطراف قصر عبید الله زیاد را گرفتند. ابن زیاد ترسید! انها میگفتند که هانی را کشتید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین هانی زنده است، برو به اینها بگو زنده است. شریح امد، دید که هانی بن عروه زنده است، اما مجروح است. هانی بن عروه گفت: ای مسلمانها، این چه وضعی است!(خطاب به شریح) پس قوم من چه شدند؟ مردند؟ چرا سراغ من نیامدند؟ چرا نمیایند مرا از اینجا نجات بدهند؟! شریح قاضی گفت: میخواستم بروم و این حرفهای هانی را به همین کسانی که اطراف دارالاماره را گرفتهاند، بگویم، اما افسوس که جاسوس عبید الله، انجا ایستاده بود! جرات نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما میگوییم ترجیح دنیا بر دین. شاید اگر شریح، همین یک کار را انجام میداد، تاریخ عوض میشد.)
کوتاهی خواص سبب شد که تاریخ به نفع بنیامیه رقم بخورد. حرکت نابجای انها به خاطر ترجیح دنیا بر دین و ترس از کشتهشدن موجب شهادت مسلم بن عقیل گردید: (اگر خواص مسلم را تنها نمیگذاشتند مثلا صد نفر میشدند، این صد نفر اطراف مسلم را میگرفتند، به خانهی یکی از انها میامدند و میایستادند، دفاع میکردند، مسلم تنها هم که بود وقتی میخواستند او را دستگیر کنند، چندین ساعت طول کشید! چندین بار حمله کردند مسلم به تنهایی همهی سربازان ابن زیاد را ـ همان عدهای که امده بودند ـ پس زد اگر صد نفر مرد با او بودند، مگر میتوانستند او را بگیرند؟! باز هم اطرافشان جمع میشدند.) به همین جهت است که حادثهی عاشورا، دستمایه و ملقمهای از عملکرد خواص تلقی میگردد، چنان که امام حسین علیهالسلام در مصاحبهها، بیانیهها و خطابههای بین راه از مکه تا کربلا، به این نکات اشاره فرموده و پس از مشخص شدن کامل وضعیت، مسوولیت امر را متوجه خواص ساخته است.
منبع : پایگاه دفتر حفظ و نشر اثار حضرت ایت الله العظمی خامنه ای , عبدی، محمدناصر
برچسب : نویسنده : fekrirada بازدید : 97